-
پاییز اذر
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 13:50
جای برف می ماند روی رد پاییم و چه غریب می ماند برگی که از شرم رخ زرد کرده و گاه به درخت پیر همسایه خیره می شوم و می پرسم از خود که چرا جوانه هایش گله از تن پیرش نمی کنند و شکفته شدنشان را جشن می گیرند زیر برف ها بودم امروز اما چتری نداشتم ..........................
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 12:09
از روز واپسین می گوییم ......... هر که طالب دنیا شد آخرت او را پیدا می کند و چه زیانی است برای او .... و هر که اخرت را خواهد دنیا او را می یابد و اجل زود او را فرا می گیرد... ما دو اجل داریم اجل معلق و اجل مسمی اجل مسمی حتمی است و همه را شامل می شود و همه با آن ملاقات می کنند و اما اجل معلق که همه را شامل نمی شود ولی...
-
سفر ی دیگر
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 20:21
امروز وشاید فرداها وشاید ان روز که توان نوشتن از من سلب می شود و من دیگر دنیا را با همه خوبی ها و بدی هایش ترک گفته باشم من از مرگ نمی خواهم بگویم اما واقعیتی است که از ان نمی توانم فرار کنم نا چار از ان می نویسم و می گویم شاید هم اسم وبلاگم رو به مرگ تغیر دهم ....اگر از مرگ صحبت شود خیلی ها دوست دارن از ان فرار یا...
-
دور ترین نقطه
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 14:35
امروز دلگیر تر از همیشه ام به سوی هر دری که میرم بسته است انگار که از دنیا عقب مانده ام یا دنیا برایم عجیب شده و یا نه مردمانش مال من نیستن به هر صورتی که هست من تنها مانده ام تنهای تنها بی یک نشانه و بی یک هم سخن از اب تا دیروز سراغ صدای یار ............و از نسیم بوی یار........ و لی طبیعت هم دست سخاوتش را از من قطع...
-
فصل امتحانات
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 11:03
این روزا فقط به تنها چیزی که فکر می کنم فقط درسه هر دانشجویی به همین فکر می کنه (البته اخر ترم ) و این یه چیز طبیعیه واسه من که این روزا فقط به امتحانات فکر کنم چون اصولا ادم اهل خوندن تو طول ترمو نیستم و شب امتحان می خونم هر کس یه روشی داره روش من هم همینه دیگه باید باهاش بسازم و دارم هم همین کارو می کنم پینوشت:...
-
فصل امتحانات
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 11:03
-
انتقام
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 22:33
از روز و حال خودم این روز ها میگم که توپ توپم البته توپ پینگ -پونگ همه میگن امروز خوشحالم چون یکی از سفر بر گشته ....چون یکی یه جایی ترفیع گرفته... یا یه جایی قبول شده... یا مثلا دوست قدیمی شو دیده ...یا دوست پسر گرفته ...یا برعکسش خلاصه اینا را گفتم که به خاطر اینا خوشحال نیستم من به خاطر یه روز فرصتم خوشحالم که به...
-
ای زندگی با توام
شنبه 27 آذرماه سال 1389 10:59
از چه بگویم از کدامین برگه و صفحه ی روزگارم سخن بگویم و ازچه خاطره ای تلخ باشد یا شیرین............... من از روزگار تنها و تنها فرصت رویش می خواهم می خواهم که مرا در خود فرو نبلعد و مرا به اوج بکشاند و به راستی که نماد انسان به اوج رفتن است نه فرو افتادن.................. ای زندگی تو را صدا می زنم از جان ما فقط جانمان...
-
این اولین پسته منه
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 22:36
از زمونه شاکی از دست های پینه بسته شاکی از جدایی ها و نرسیدن ها شاکی از بی خبری ها شاکی از غم و درد ها شاکی از دورنگی و نفاق شاکی می بینی که حق با شاکی است پس چرا این همه بدهی داری به دنیا ؟ اول بدهیتو صاف کن .................بعد بگو ارامش دارم از شکایت ها و از حکایت هات تعریف می کنی بعدش طلبکارم تازه می شی که چی که...