من از شهری دور و از فرا مزر زمان ها می
اییم من جای هستم که در ان هیچ کسی
تنها نیست و دلش سر شار از عشق و
شادی است به دنیای سفلی می اییم و با
دلی گرفته غمگین تر از همیشه می شوم
اما امیدوار برای سازبندگی اش.....
و من عاشق فلسفه و عرفان.....مخصوصا
رابعه که او الگو می گیرم چرا که از خود خودی
ندارد و همه از اوست که با عشق عجیبش
بهشت را به اتش می کشاند و جهنم را
خاموش می سازد...........
ادامه...